تا حالا شده پیش خودت بگی خدا دمت گرم بعد یه اهی از ته دل بکشی و با پشیمونی بگی ولی باز

شکرت؟؟

الان حالم اینه.. نمیدونم بگم خدا شکرت یا اینکه بگم خدا اخه چرا؟

خیلی سخته فکر کنی باید خاطراتتو به خاک بسپاری.. سخته شخص تو خاطره هات بهت بگه دل بکن..

از من.. از همه چیز.. که یه وقت بعد ضربه نخوری.. سخته از زبون کسی که دوستش داری بشنوی که

نمیمونه.. که ارزشت به خودت بستگی داره..

و سخت تر اینه که از زبون همه بشنوی.. خدا رو شکر کن.. که میخواسته باهات تنهاییاشو پر کنه..

سخته که بخوای سختیارو اسون بگیری و بعد که موفق شدی بهت بگن: هان چیه خوشحالی خبریه؟؟


سخته که تو این موقعیتا دلت یه نگاه قشنگ بخواد ولی کم ببینی.. دلت یه اغوش و تن گرم بخواد واسه

اینکه دغدغه هاتو بریزی بیرون ولی نشه اون جور که میخوای اروم شی

..سخته که همه چیز بهم بریزه و تو بخوای سرتو بکنی تو یه عالمه اب که نبینی داره چی میشه..

میدونی شدم یه دریای پر از ابر که واسه باریدن نیاز اغوششو دارم..

ولی اسون میشه اگه فکر کنی و یقین داشته باشی که تا وقتی خدا با ماست شعله .شعله هاشو کم

میکنه و نمیسوزونتمون..و قشنگ تر میشه اگه فکر کنی همه واسه اینه که قدر الان و لحظه های باهم

بودن و همدیگه رو بدونیم..

اری باید چشم دوخت به قایقی که فقط جاییه واسه بودن من و تو کنار هم..

باید چشم دوخت به نامه ای که فقط من و تو میفهیم از کجا و از چی توش نوشته..

باید نگاه کنیم به قلبی که  واسه هم میزنه

باید انتظارو یاد بدیم به تنی که منتظره..

باید صبر رو یاد بدیم به دلی که بی صبره..

باید دستامونو حلقه کنیم و دربرابره دستای تنها دوومو بیاریم..

باید من و تو به همه بفهمونیم که میتونیم مایی باشیم از اونا ما تر..

باید چشم دوخت به امیدی که به اون بالاییمون داریم..

باید منتظر روز و وقتی باشیم که یه قایق چوبی روی یه رودخونه منتظر ماست ..

منتظر من و تو...